شاید یکی از دلایلی که شناخت ما را از سازمانها دچار کاستی و نقص ساخته و
اقدامات و فعالیتهایمان را در سازمانها به ورطهء شکست کشانیده است
سادهانگاری و جزءنگری ما نسبت به پدیده پیچیده سازمان و روابط درونی
آنست.مدلسازی راهی سهل برای تصمیمگیری و تحلیلهای سازمانی بوده و ما با
اتکاء به آن، آنچه را که پیچیده و بغرنج بوده است از نظر دور داشته و آنرا
نادیده گرفتهایم و از اینرو تئوریهای ما فاقد جنبههای اساسی و پیچیده
سازمان شدهاند.به راههای سهل الوصول دلخوش داشتهایم و درباره تئوریهای
واقعیتر که مآلا پیچیدهترند کمتر اندیشیدهایم و حال در شرایطی قرار
گرفتهایم که باید به سترون بودن الگوها و نظریههائی که به اندازه
سادگیشان غیرواقعیاند معترف باشیم.بنبست نظریههای سادهاندیشانه
مدیریت و سازمان نظریه پردازان هشیار را بخود آورده و به چارهاندیشی
واداشته است.یکی از این بزرگان مورگان نامی است که در کتابی تحت عنوان
سیماهای سازمان به کمک استعاره های مختلف جنبههای متفاوت و مختلفی از
سازمان را ارائه نموده است.او از استعاره یاری جسته است زیرا به زعم او
به کمک استعارههاست که ما سازمان و دنیای اطرافمان را درک میکنیم.در
این مقاله استعارههای مختلف در سازمان که طریقی بدیع در شناخت سازمان است
مطرح شده و این برخورد جدید به اهل نظر ارائه گردیده است.
دریافت (دانلود) متن کامل مقاله