در عصر کنونی، بقا به مهمترین دغدغه و هدف سازمانها تبدیلشده و آنها را
به سیستمهایی منفعلی مبدل ساخته است که خود را با محیط تطبیق میدهند تا
باقی بمانند. در این نوشتار تلاش شده است با گذر از روش صرفاً استقرایی،
ضمن تأمل بر مفهوم مرگ سازمان بهمثابۀ یک فرصت برای مصرف و تخصیص
دوراندیشانهتر منابع، بر پدیدۀ مرگ برنامهریزیشده تأکید شود. در این
امتداد، از انگارۀ ققنوس برای ادراک رفتارهای سازمان در مواجهه با مرگ و
فرسایش استفاده شده است و قابلیت نسبی آن برای توضیح برخی از وجوه رفتاری و
ساختاری سازمان، ارزیابی شده است. روش پژوهش حاضر از نوع تحلیل مضمون است و
برای بسط واقعانگارانۀ موضوع، روش داستانپردازی را بهکار میبرد. نتیجۀ
پژوهش دال بر آن است که برنامهریزی برای مرگ، راهبردی اثربخش و قابل
پیشنهاد به جهاد است تا بتواند در شأن نهادی خود، حیات اجتماعی ایرانیان را
به وجهی پایدار و با قالبی جدید، تحت تأثیر قرار دهد.